کد مطلب:166489 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

شهادت عابس شاکری
در پی او عابس بن ابی شبیب شاكری نزد حسین (ع) آمد و بر آن حضرت سلام كرد و گفت: یا اباعبدالله! در روی زمین، خویش و بیگانه ای نیست كه در نزد من از تو عزیزتر باشد، اگر می توانستیم كه این ستم و كشته شدن را از تو دفع كنم به چیزی عزیزتر از جان و خون خویش، بی تردید آنرا انجام می دادم. درود بر تو ای اباعبدالله! خدا را گواه می گیرم كه من بر راه تو و پدرت می باشم. پس از سخنان، با شمشیر آهیخته و زخمی كه در پیشانی داشت به دشمن حمله برد. ربیع بن تمیم كه آن روز در جنگ حاضر بوده گفته است: كه چون دیدم پیش می آمد، او را شناختم زیرا وی را در جنگهای دیگر دیده بودم، او از شجاع ترین افراد بشمار می آمد، گفتم: ای مردم! این شیر شیران است این پسر ابی شبیب است، مباد كسی برای مبارزه با او به میدان رود.

او فریاد می زد: آیا یك مرد (در سپاه شما) نیست؟ آیا یك مرد نیست؟

پس عمر بن سعد به سپاه خود گفت: از هر سوی بر او سنگ بیندازید.

عابس چون چنان دید، زره و كلاه خود را به دور انداخت. پس از آن حمله كرد و بخدا سوگند كه دویست نفر را از پا در آورد.

آنگاه از هر طرف به او یورش آوردند تا آنكه وی را كشتند.

راوی مزبور می گوید: سر او را در دست گروهی از مردان سپاه دیدم، كه هر كدام می گفتند: من او را كشته ام. در حالی كه مشاجره می كردند، نزد عمر بن سعد آمدند، او به آنان گفت با هم نزاع نكنید، این را یك نفر نكشته، بلكه بدست همگان كشته شده است، و با این سخن آنان را از هم پراكند. [1] .

این مرد بزرگ كه پهلوانان و جنگاوران كوفه از او می هراسیدند، از شخصیت های بارز شیعه، و فردی مدیر، بزرگوار، شجاع، سخنور، و زاهدی شب زنده دار بود


و از جهت، پاكی و اخلاص و دلاوری و شورانگیزی از بزرگترین مبارزان به حساب می آمد. [2] .

او درعین شهامت و شجاعت، دوراندیش و آینده نگر بود، بگونه ای كه در همان آغاز، بی وفایی كوفیان را به مسلم بن عقیل گوشزد كرد، و خود را برای حمایت و یاری از امام آماده ساخت. [3] .

مسلم بن عقیل نیز او را به سوی حسین (ع) فرستاد تا بیعت مردم كوفه را به امام اعلام، و حسین (ع) را به كوفه دعوت كند. [4] .


[1] طبري، ج 5، ص 444.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 28 و 29 و 73.

[3] طبري، ج 5، ص 355.

[4] همان، ص 375.